جدول جو
جدول جو

معنی زهره داشتن

زهره داشتن((~. تَ))
دل و جرأت داشتن
تصویری از زهره داشتن
تصویر زهره داشتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با زهره داشتن

چاره داشتن

چاره داشتن
علاج داشتن. درمان داشتن:
صبا گر چاره داری وقت وقت است
که درد اشتیاقم قصد جان کرد.
حافظ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

چیره داشتن

چیره داشتن
غالب داشتن. مسلط داشتن: عقل بر هوای نفس چیره داشتن: (تحفهالملوک)
لغت نامه دهخدا

زنده داشتن

زنده داشتن
برقرار و پایدار داشتن. (ناظم الاطباء).
- زنده داشتن آتش، نگذاشتن که بمیرد یعنی خاموش شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
دولت تو روغن است وملک چراغ است
زنده توان داشتن چراغ به روغن.
فرخی.
شب وصلت بسی پر خنده دارم
چراغ آشنایی زنده دارم.
نظامی.
- زنده داشتن دل، شاد گردانیدن آن. زنده دل ساختن:
به توفیق و طاعت دلش زنده دار.
سعدی (بوستان).
رجوع به زنده دل شود.
، بیداربودن. (ناظم الاطباء).
- زنده داشتن شب، بیدار ماندن در آن: روزها به عبادت گذاشتی و شبها به طاعت زنده داشتی. (سندبادنامه، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

طفره داشتن

طفره داشتن
اهمال ورزیدن، تعلل کردن، مسامحه کردن، سستی کردن، پابه پا کردن، کوتاهی کردن، خودداری کردن، بهانه آوردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

زور داشتن

زور داشتن
دارای زور و نیرو بودن، صاحب نفوذ در جامعه و دستگاههای اداری بودن
زور داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پره داشتن

پره داشتن
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار