دیفتِری، بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره می شود، از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتی های قلبی، کلیوی و فلج دست و پا را موجب می شود، خُناق، بادزَهره
صاحب زهر. جانور یا گیاهی که سم دارد. سامه. سوام: مار زهردار. مقابل بی زهر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حیوان زهردار، جانوری که دارای زهر باشد. (ناظم الاطباء) : کشت خال لب توام آری مگس شهد زهردار بود. میرخسرو (از آنندراج). ، آلوده به زهر و محتوی از زهر: خنجر زهردار، خنجر آلوده به زهر. (ناظم الاطباء) : برآویخته ناچخی زهردار بوقت زدن تلخ چون زهرمار. نظامی. رجوع به زهر شود
بمعنی بادزهر است و آن مرضی باشد که به عربی خناق گویندش. (برهان). خناق. (ناظم الاطباء). بادزهره. دیفتری. (فرهنگ فارسی معین) ، سَموم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به سموم شود
مخفف گوهربار، مجازاً گریان: کنونم می جهد چشم گهربار چه خواهم دید بسم اﷲ دگر بار. نظامی. عاشقان زمرۀ ارباب امانت باشند لاجرم چشم گهربار همان است که بود. حافظ. ، کنایه از فصیح و رسا و بلیغ باشد: لفظ گهربار او غیرت ابر بهار دست زرافشان او طعنۀ باد خزان. خاقانی. رجوع به کلمه گوهربار شود