جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زورزورکی

زورزورکی

زورزورکی
در تداول، به جهد. به فشار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به زور. به فشار و جبر: زورزورکی او را بخانه برد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

زور زورکی

زور زورکی
به زور با فشار و جبر: (زور زورکی او را به خانه برد)
زور زورکی
فرهنگ لغت هوشیار

کورکورکی

کورکورکی
راه رفتن آهسته و با احتیاط در تاریکی چون کوران
کورکورکی
فرهنگ لغت هوشیار

کورمورکی

کورمورکی
به همان معنی کورمال کردن و کورمالی است، (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)، رجوع به کورمالی و کورمالی کردن شود
لغت نامه دهخدا

کورکورکی

کورکورکی
راه رفتن آهسته و بااحتیاط در تاریکی چون کوران
لغت نامه دهخدا

زورآوری

زورآوری
زورمندی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زورمندی. نیرومندی. پهلوانی. (فرهنگ فارسی معین). قوت و طاقت و نیرو و زبردستی و غلبه. (ناظم الاطباء) : استاد را به زورآوری بر من دست نبود. (گلستان).
با همه زورآوری و مردی و شیری
مرد ندانم که از کمند تو جسته ست.
سعدی.
شکرانۀ زورآوری روز جوانی
آن است که قدر پدر پیر بدانی.
سعدی.
نه هرکه دعوی زورآوری کند با ما
به سر رود که سعادت به پهلوانی نیست.
سعدی.
چو با زورمندان فتد داوری
گریزندگی به که زورآوری.
امیرخسرو.
رجوع به زور و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا