جدول جو
جدول جو

معنی زورآزمایی

زورآزمایی((زِ))
دست و پنجه نرم کردن
تصویری از زورآزمایی
تصویر زورآزمایی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با زورآزمایی

زورآزمایی

زورآزمایی
سنجیدن یا نشان دادن زور و قوۀ خود، آزمودن زور و قوۀ یکدیگر با کشتی گرفتن و دست و پنجه نرم کردن
زورآزمایی
فرهنگ فارسی عمید

زورآزمایی

زورآزمایی
نشان دادن زور و نیرو. دست و پنجه نرم کردن. پهلوانی. (فرهنگ فارسی معین). زورورزی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
چو زورآوری خودنمایی کند
بر افتاده زورآزمایی کند.
سعدی (بوستان).
تو با این مردی وزورآزمایی
همی ترسم که از زن کمتر آیی.
سعدی.
دو جا غیرت کند زورآزمایی
چنان گیرد کزو نبود رهایی.
وحشی.
رجوع به زورآزما شود
لغت نامه دهخدا

زور آزمایی

زور آزمایی
نشان دادن زور و نیرو دست و پنجه نرم کردن، پهلوانی
زور آزمایی
فرهنگ لغت هوشیار

خودآزمایی

خودآزمایی
آزمایش خود. عمل آزمودن خود. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

کارآزمایی

کارآزمایی
تجربه. ممارست. تمرین:
به کارآزمائی دلش تیز شد
در آن عزم رایش سبک خیز شد.
نظامی
لغت نامه دهخدا

زورآزما

زورآزما
آنکه زور و نیروی خویش را به معرض آزمایش در آورد، پهلوان و کشتی گیر
فرهنگ لغت هوشیار