جدول جو
جدول جو

معنی زند

زند
آهنی که بر سنگ زنند و از آن آتش بجهد، چخماخ، چوب آتش زنه که آن را بر چوب دیگر سایند تا آتش بوجود بیاید. چوب بالایین را «زند» و چوب زیرین را «پازند» نامند
تصویری از زند
تصویر زند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با زند

زند

زند
بمعنی جان که روح حیوانی است و از این جهت است که ذی حیات را زنده خوانند
فرهنگ لغت هوشیار

زند

زند
عظیم، بزرگ، نیرومند
هر یک از دو استخوان ساعد
چوب آتش زنه، دو تکه چوب که آن ها را به هم می ساییدند تا آتش تولید شود، چوب بالایی را زند و چوب زیری را پازند می گفتند
تفسیر و شرح اوستا به زبان پهلوی ساسانی
زند اعلی: در علم زیست شناسی یکی از دو استخوان ساعد که بلندتر است
زند اسفل: در علم زیست شناسی یکی از دو استخوان ساعد که کوتاه تر است
زند
فرهنگ فارسی عمید

زند

زند
به زبان فرس قدیم بمعنی جان باشد که روح حیوانی است و از این جهت است که ذی حیات را زنده خوانند. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به زنده شود
لغت نامه دهخدا

زند

زند
خرقه ای که در کس ناقه نهند تا بر بچۀ غیرمهربان گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

زند

زند
بزرگ. عظیم. (از برهان) (غیاث). بزرگ مرادف زنده. (از فرهنگ رشیدی). عظیم. بزرگ. (ناظم الاطباء). بزرگ مانند زنده پیل... (از انجمن آرا) (از آنندراج). زنده. ژنده. بزرگ. عظیم. کلان. قوی. نیرومند. (فرهنگ فارسی معین). بزرگ. (از فهرست ولف) :
نهادم ترا نام دستان زند
که با تو بدر کرد دستان و بند.
فردوسی.
دو بازو به زنجیرها کرده بند
بهم بسته در پای پیلان زند.
اسدی.
همه یشک و خرطوم پیلان زند
چو خشت دلیران و خم کمند.
اسدی.
- زند پیل، پیل عظیم. معرب است. (منتهی الارب). مأخوذ از فارسی، فیل بزرگ و عظیم الجثه. (ناظم الاطباء). مأخوذ از فارسی ژنده پیل، فیل بزرگ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به المعرب جوالیقی ص 176، نشوءاللغه ص 91 و البیان و التبیین ج 1 ص 121 شود.
- زند رزم، جنگ بزرگ. (ناظم الاطباء).
- زند فیل، فیل بزرگ. (ناظم الاطباء).
- زنده پیل، پیل بزرگ. (آنندراج). ژنده پیل. فیل بزرگ که معرب آن زندبیل است. رجوع به ترکیب قبل شود
لغت نامه دهخدا