زن جلب زن جلب کشخان بنشاند زجهل و کشخانی پدر پیر را به دربانی (سنائی حدیقه) آنکه زنش فاسد و نابکار است فرهنگ لغت هوشیار
حزن کلب حزن کلب یکی از حزون ثلاثۀ معروف به لاد عرب است از آن بنی قضاعه. (معجم البلدان) لغت نامه دهخدا
زنجاب زنجاب زنج درخت که هنوز سفت و منجمد نشده، ترشحات کم و بیش چسبناک و آب شکل خارج شده از زخمهای جلدی ملتهب فرهنگ لغت هوشیار
زنجاب زنجاب زنج درخت که سفت نشده باشد، هر مایعی که شبیه لعاب زنج و چسبناک باشد، در پزشکی ترشح بعضی از زخم های پوستی فرهنگ فارسی عمید
زنجاب زنجاب زنج درخت که هنوز سفت و منجمد نشده، ترشحات کم و بیش چسبناک و آب شکل خارج شده از زخم های جلدی ملتهب فرهنگ فارسی معین
زنجاب زنجاب اصطلاح بنایان، اشباع شدۀ به آب. آجری زنجاب: زنجاب شدن آجر، آب بسیار خوردن آجر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) لغت نامه دهخدا
زنجاب زنجاب بمعنی سنجاب که جانوری است و از پوست آن پوستین کنند و همان پوست را هم سنجاب گویند. (آنندراج). سنجاب. (ناظم الاطباء). رجوع به سنجاب شود لغت نامه دهخدا
زنجاب زنجاب زُنج درخت که هنوز سفت و منجمد نشده. رجوع به زنج شود، ترشحات کم و بیش چسبناک و آب شکل خارج شده از زخمهای جلدی ملتهب. (فرهنگ فارسی معین) لغت نامه دهخدا