حاصل و محصول زمین. (ناظم الاطباء). محصول: زمین خیز هر کشور از دهر چیست به هر کشور از پیشه ها بهر چیست ؟ نظامی. زمین خیز آن بوم را یک دو مرد بدست آرد و سیر دارد بخورد. نظامی. گیاهیست آنجا زمین خیزشان چو پِلپِل بود دانۀ تیزشان. نظامی. ، کنایه از چیز عجیب و غریب. (از آنندراج) : سخن می شد ازکار کارآگهان که زیرک تران کیستند در جهان زمین خیز هر کشور ازدهر کیست به هر کشور از پیشه ها بهر چیست ؟ نظامی (از آنندراج). زمین خیز چین چیزهای عجیب که دل را دهد قوت و جان را نصیب. امیرخسرو (ایضاً)
زمین گیرنده. آنکه به سبب مرض یا پیری نتواند از جای خود برخیزد. (فرهنگ فارسی معین). کنایه از چیزی که از جای خود نتواند جنبد... (آنندراج). مبتلا به فالج و بر جای مانده. (ناظم الاطباء). افکار. زمن. حارض. احریض. محرض. حرض. معقد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چون داغ لاله است زمین گیر آه ما از دل به لب نمیرسد افغان سوخته. صائب (از آنندراج). عجب دارم از این بخت زمین گیر که چون آهم قرین سرفرازیست. طالب آملی (ایضاً). - زمین گیر شدن، بر جای مانده و ناتوان شدن از پیری یا جز آن. مبتلا بمرض فالج شدن. از حرکت بازمانده شدن: زآن آمده در عشق مرا پای بدرد تا درسر کوی تو زمین گیر شدم. خاقانی. روح را جسم گران مانع شبگیر شده ست جای رحم است به سیلی که زمین گیر شده است. صائب (آنندراج)