کم موی و کم پشم، کم مروت، مرد نیکوروی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نی نواز و این قلیل است و اکثر زَمّار. (از اقرب الموارد) ، حَسَن. یقال: ’غناء زَمِر’، ای حَسَن. (ثعلب) (اقرب الموارد)
نای زدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نی نواختن. (غیاث) : راه تظاهر به خمر و زمر و محظورات شرع بربست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 439). عاشق میدان و اسب وپای نه عاشق زمر و لب و سرنای نه. مولوی. چنان از خمر و زمر و نای و ناقوس نمی ترسم که از زهد ریایی. سعدی. رجوع به دزی شود، پُر کردن مشک را، فاش و آشکار کردن حدیث، برآغالانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)