جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زگالاب

زگالاب

زگالاب
مرکب و سیاهی باشد که در دوات کنند وبه عربی حبر و مداد خوانند. (برهان). سیاهی باشد که بدان کتابت کنند و آن را زکاب نیز گویند و به تازی حبر و مداد نامند. (فرهنگ جهانگیری). مرکب و سیاهی باشد که در دوات کنند و آن را زگاله نیز گویند. (از انجمن آرا) (از آنندراج). مداد. زکاب. مرکب. سیاهی. دوات تحریر. (ناظم الاطباء). مرکب. دودۀ مرکب. دوده. نقس. سیاهی. مداد. حبر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). (از: زگال + آب). (حاشیۀ برهان چ معین) :
آن زگالاب و سپندی که عرض دفع نکرد
هم بدان پیره زن مخرقه خر باز دهید.
خاقانی (از فرهنگ جهانگیری).
هان رفیقان نشره آبی یا زگالابی بساز
کز دل و چهره زگال و زعفران آورده ام.
خاقانی (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

سگ لاب

سگ لاب
سَگِ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گِرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پَهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جندِ بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، ویدَستَر، قُندُس، بیدَست، بادَستَر، سَقلاب، هَزَد، سَمورِ آبی، بیدَستَر
سگ لاب
فرهنگ فارسی عمید

زنگلاب

زنگلاب
دهی از بخش مینودشت شهرستان گرگان است که 175 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

سگ لاب

سگ لاب
حیوانی باشد آبی شبیه بسگ و در خشکی نیز تعیش تواند کرد. گویند خصیۀ وی آش بچگان است. او را بیدستر خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ذغالاب

ذغالاب
زکالاباب. مرکب. سیاهی. مداد. نقس. حبر. دوده. دودۀ مُرَکّب
لغت نامه دهخدا