جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زعماء

زعماء

زعماء
جمع زعیم، مهتران پیشوایان، پایندان ها، سرتیپان کفیل ضامن، پیشوا مهتر رئیس جمع زعماء، (بیشتر در بلوچستان) زارع کشاورز
فرهنگ لغت هوشیار

زعماء

زعماء
جَمعِ واژۀ زعیم. (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). سران. رؤسا. مهتران. پذرفتاران. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ازحضرت ملک مثالی به تاش فرستاد و خطابی که زعمای لشکر و سپهداران ملک را بودی باطل گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی، چ 1 تهران ص 80). رجوع به زعم و زعیم شود
لغت نامه دهخدا

اعماء

اعماء
نابینا و کور کردن، کوراندن چشم کسی را بستن دید بست کور کردن
اعماء
فرهنگ لغت هوشیار

نعماء

نعماء
نعمت نیکی احسان: ز آنجا همی آید اندرین گنبد از بهر من و تو این همه نعما. (ناصر خسرو. 19) توضیح نعماء بمعنی نعمت و این اسم جنس است نه صیغه جمع چنانکه بعضی گمان برند چرا که فعلا بفتح اول و سکون ثانی از اوزان جمع نیست - از صراح و قاموس - و بعضی شراح و محشیان نوشته اند که این اسم جمع نعمت است و اسم جمع آنرا گویند که معنی جمع دارد و از اوزان جمع نباشد
فرهنگ لغت هوشیار

اعماء

اعماء
نابینا گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کور کردن. (آنندراج) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). کور ساختن کسی را. (از اقرب الموارد). و منه الحدیث: حبک الشی ٔ یعمی و یصم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، یعنی حب تو چیزی را کور و کر می گرداند ترا. (آنندراج). و بیت زیر در این معنی است:
و عین الرضا عن کل عیب کلیله
کما ان عین السخط تبدی المساویا.
(از منتهی الارب).
والحدیث ذووجهین. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا