جدول جو
جدول جو

معنی زرباف

زرباف((زَ))
پارچه ای که در آن رشته های طلا به کار برده باشند، زربفت
تصویری از زرباف
تصویر زرباف
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با زرباف

زرباف

زرباف
پارچه ای که در آن رشته های طلا بکار برده باشند زرتار زردوزی
زرباف
فرهنگ لغت هوشیار

زرباف

زرباف
زربفت، پارچه ای که تارهای زر در آن به کار برده باشند، زردوزی شده، زرتار
زرباف
فرهنگ فارسی عمید

زرباف

زرباف
زربفت. (فرهنگ فارسی معین). زربافته. (آنندراج) (ناظم الاطباء). زربفت و قماش زردوزی. (آنندراج). قسمی از پارچه که به تار زربافته اند و زردوزی. (ناظم الاطباء). رجوع به زربفت شود
لغت نامه دهخدا

زربافت

زربافت
زربافته، قسمی از پارچه که به تا زر بافته اند و زردوزی باشد
زربافت
فرهنگ لغت هوشیار

زربان

زربان
زرفان. زرمان. نام حضرت ابراهیم (ع) است. (برهان) (ناظم الاطباء). شیخ الانبیاء ابراهیم خلیل علیه السلام است. (انجمن آرا) (آنندراج). بر اثر وفق دادن نابجا و تخلیط افکار ایرانی با معتقدات و اساطیر سامی ’زروان’ (که به زرمان و زربان تصحیف شده) با ابراهیم یکی پنداشته شده. رجوع به مزدیسنا صص 113- 114 شود. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا

زربان

زربان
پیر سالخورده را گویند. (برهان). پیر فرتوت. (انجمن آرا) (آنندراج). پیر سالخورده. (ناظم الاطباء). مصحف ’زرمان’. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به زر، زال و زرمان شود
لغت نامه دهخدا

زربافت

زربافت
زربفت. (فرهنگ فارسی معین). زربافته. به زر بافته: و از آمل گلیم سپید کومش و گلیم دیلمی زربافت و دستارچۀ زربافت گوناگون خیزد. (حدود العالم). رجوع به زربفت و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا