جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زخمی

زخمی

زخمی
خسته و مجروح. (آنندراج) (بهار عجم). مجروح و زخمدار. (ناظم الاطباء) :
دل زخمی یک بادیه خار است ببینید
تا آن مژه مشغول چه کار است ببینید.
میان ناصرعلی (از آنندراج).
، (در تداول عامه) حبوبی از قبیل سیب زمینی و سیب ت و چغندر که قسمتی از آن بصدمۀ بیل و جز آن بریده شده باشد یا میز وتخت و نظائر آن که در اثر حمل و نقل و برخورد بدیوار آسیب ببیند: چغندر زخمی، سیب زخمی
لغت نامه دهخدا

زخمه

زخمه
وسیلۀ کوچک فلزی که با آن سیم های ساز را به صدا درمی آورند، مضراب، زخ، برای مِثال ما چو چنگیم و تو زخمه می زنی / زاری از ما نه تو زاری می کنی (مولوی - ۵۹)
زخمه
فرهنگ فارسی عمید

لخمی

لخمی
منسوب به لخم (قبیله ای ازیمن) بخش. 3 یا ملوک لخمی. بخش: 3 لخمی
لخمی
فرهنگ لغت هوشیار