جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زخمه ساختن

زخمه ساختن

زخمه ساختن
نواختن. ساختن آهنگ. زخمه زدن. زخمه سازی:
بالای مدیح تو سخن نیست
کس زخمه نساخت برتر از بم.
خاقانی.
مطرب چه زخمه ساخت که در پردۀ سماع
بر اهل وجد و حال در های و هوی ببست.
حافظ
لغت نامه دهخدا

دخمه ساختن

دخمه ساختن
دخمه کردن. گورخانه ساختن:
خبر شد که سام نریمان بمرد
ورا دخمه سازد همی زال گرد.
فردوسی.
یکی دخمه از بهر او ساختند
همه فرش دیبا در انداختند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

طعمه ساختن

طعمه ساختن
غذا قرار دادن. خوردن:
آنکس که طعمه سازد سی سال خون مردم
نه آخرش به طاعون صورت شود مبتر.
خاقانی.
چون شرر شد قوی همه عالم
طعمه سازد چه حاجت تبر است.
خاقانی.
من نی خشکم وگرچه طعمه آتش نی است
طعمه این خشک نی زان آتش تر ساختند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

زخمه ریختن

زخمه ریختن
با مضراب بر طاس و مانند آن، زخمه زدن. نواختن:
کوس رویین بلند کرد آواز
زخمه بر کاسه ریخت کاسه نواز.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 84)
لغت نامه دهخدا

رخنه ساختن

رخنه ساختن
شکاف یا سوراخ ایجاد کردن. سوراخ پدید آوردن:
یلان سینه را گفت کای سرفراز
به دیوار باغ اندرون رخنه ساز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

نغمه ساختن

نغمه ساختن
سرایی-دن. نغم-ه پ-رداخت-ن. آواز خواندن:
چگونه نغمه خاقانی نسازم عندلیب آسا
چو او گل گلشن آرائی نمی بینم نمی بینم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا