نواختن. ساختن آهنگ. زخمه زدن. زخمه سازی: بالای مدیح تو سخن نیست کس زخمه نساخت برتر از بم. خاقانی. مطرب چه زخمه ساخت که در پردۀ سماع بر اهل وجد و حال در های و هوی ببست. حافظ
غذا قرار دادن. خوردن: آنکس که طعمه سازد سی سال خون مردم نه آخرش به طاعون صورت شود مبتر. خاقانی. چون شرر شد قوی همه عالم طعمه سازد چه حاجت تبر است. خاقانی. من نی خشکم وگرچه طعمه آتش نی است طعمه این خشک نی زان آتش تر ساختند. خاقانی