ناله، برنیش هنگ کناک (اسهال خونی) خونروش دل پیچه صدا یا نفسی که بسبب آزردگی یا خستگی به صورت ناله از سینه بر آید ناله، اسهال پیچش دل پیچ ذوسنطاریا دیسانتری
صدا یا نفسی که از خستگی و آزردگی به صورت ناله از سینه بیرون می آید، ناله و زاری اِسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، رانِش، شِکَم رَوِش، شِکَم رَوِه، تَرَدُّد، هَیضِه، بیرون رَوِه اِسهالِ خونی، نوعی اسهال که با التهاب و زخم روده و لخته های خون در مدفوع همراه است، دیسانتری، ذوسَنطاریا
دم سرد و یا ناله بر آوردن. و زحار و زحاره بمعنی زحیر است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دم زدن زن هنگام زاییدن با ناله و پریشانی، یا برآوردن این زن آوازی شبیه ناله ازروی درد. و این معنی اخیر مشهورتر است. زحاره و زحار نیز بدین معنی آید. (از اقرب الموارد) (از محیط). نفس سرد و سخت برآوردن. (منتخب اللغات). نفس کشیدن همراه ناله بهنگام انجام دادن کاری یا هنگام روبرو شدن با سختی و دشواری. (از لسان العرب) (از متن اللغه). بسختی نفس کشیدن. (کنزاللغه) (از کشف اللغات) (از تاج المصادر بیهقی) (از کازیمیرسکی). نفسی که بنالش باشد. (منتخب اللغات) ، نالیدن. (از کشف اللغات) (از کازیمیرسکی). بیرون دادن آوازی آمیخته با ناله. (از متن اللغه) (از لسان العرب) : چند سیلی بر سرش زد، گفت گیر در کشید از بیم سیلی، آن زحیر. مولوی. رجوع به زحیر درکشیدن شود. ، آه عمیق کشیدن. (از کازیمیرسکی) ، زاییدن: ’زحرت به امه’، یعنی او را زایید. و مصدر دیگر این باب زحار و زحاره است. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزحیر شود، گران آمدن سؤال (چیزی خواستن) بر بخیل. و هم بدین معنی است، زحار و زحاره. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) ، دچار بیماری زحیر شدن. (از محیط المحیط) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از متن اللغه). و بدین معنی است زحاره و زحار. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، زخمی ساختن کسی با نیزه. نیزه زدن کسی را. و بدین معنی است، زحار و زحاره. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)
نام یکی از شعرای عرب در دوران جاهلیت، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از یاران حسین (ع) که در روز عاشورا به شهادت رسید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی