جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زبان دراز

زبان دراز

زبان دراز
گستاخ و پرحرف، کسی که در حرف زدن و سخن گفتن با دیگری گستاخی و جسارت می کند
زبان دراز
فرهنگ فارسی عمید

زبان دراز

زبان دراز
سخن گستاخانه و بی محابا:
که عیب است در مجمع اهل راز
سخنهای کوته زبان دراز.
ظهوری (از آنندراج).
رجوع به زبان دراز و زبان درازی شود
لغت نامه دهخدا

زبان دراز

زبان دراز
جسور و بی ادب در تکلم. (فرهنگ نظام). آنکه سخن بی محابا گوید و بسیار گوید. (آنندراج). بدزبان و کسی که به بدی حرف بسیار میزند و گستاخ. (ناظم الاطباء). ذِربَه. سلیط. عَذقانَه. مِطریر. مَشان. (منتهی الارب) : دریغ اگر این بنده با حسن شمایلی که دارد زبان دراز و بی ادب نبودی. (گلستان). رجوع به زبان درازی و زبان درازی کردن شود، پرگو. پرحرف. طویل الکلام، مجازاً، تیغ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

زبان درازی

زبان درازی
کار زبان دراز است. (فرهنگ نظام). گستاخی. شکایت. (ناظم الاطباء). خروج از حد ادب در سخن. گستاخی در گفتار. گفتار بیرون از حد ادب. بذائت لسان. ذربت سلاطت. رجوع به زبان دراز و زبان درازی کردن شود، پرحرفی و زیاد گویی. (ناظم الاطباء). کثرت کلام. اطالۀ لسان.
- زبان درازی قلم، از اوصاف قلم است. رجوع به زبان شود
لغت نامه دهخدا