جدول جو
جدول جو

معنی زاویه نشین

زاویه نشین((~. نِ))
گوشه گیر، منزوی
تصویری از زاویه نشین
تصویر زاویه نشین
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با زاویه نشین

زاویه نشین

زاویه نشین
منزوی، گوشه گیر، آنکه از مردم دوری گزیند و در خانقاه به عبادت و ذکر مشغول شود
زاویه نشین
فرهنگ فارسی عمید

زاویه نشین

زاویه نشین
گوشه گیر. منزوی. زاویه گیر. رجوع به زاویه نشینی و زاویه گرفتن و انزوا و منزوی شود
لغت نامه دهخدا

زاویه نشین

زاویه نشین
انزواطلب، خلوت گزین، خلوت نشین، خلوتی، رهبان، گوشه گیر، گوشه نشین، معتزل، معتکف، منزوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

زاویه نشینی

زاویه نشینی
عزلت اختیار کردن. گوشه نشینی. از مردم دوری گزیدن. انزواء. تزوی. و رجوع به زاویه گرفتن شود
لغت نامه دهخدا