جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زاغ فعل

زاغ فعل

زاغ فعل
زاغروش سیه دل بد کردار آنکه رفتار زاغ دارد، بد فعل بد کردار
زاغ فعل
فرهنگ لغت هوشیار

زاغ فعل

زاغ فعل
آنکه رفتارزاغ دارد، مجازاً، بدفعل:
از آن زاغ فعلان گه شبروی
ز صف کلنگان فزون آمدیم.
خاقانی.
و رجوع به زاغ رو و زاغ شود
لغت نامه دهخدا

زاغ نول

زاغ نول
منقار زاغ، تیر نوک تیز، وسیلۀ آهنی سرکج و دسته دار که با آن زمین را بکنند. در جنگ هم به کار می رفته
زاغ نول
فرهنگ فارسی عمید

باغ فیل

باغ فیل
دهی است از دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر که در 115 هزارگزی جنوب بزمان بر کنار راه مالرو مندبه کوران قلعه در جلگه واقع است، ناحیه ای است گرمسیر و دارای 500 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و خرما و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است، طایفۀ بامری در آنجا سکونت دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

زاغ نول

زاغ نول
آلتی باشد آهنی و سرکج و دسته دار که بدان زمین کنند و در جنگ نیز بکار برند، (برهان قاطع)، تبر سرتیز باریک نول مانند نول زاغ که بدان جنگ کنندو گاهی نیز زمین کنند، (آنندراج)، سلاح آهنی مثل تبرسرکج دسته دار باریک نوک، (غیاث اللغات) :
مگو کین زاغ نولان در کمین اند
که مرغان دلم عنقانشین اند،
امیرخسرو،
نیستم زاغ که بر جیفه بود نول گشا
زاغ نولم که سر کیسه گشاید نولم،
میرالهی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

زاغ دل

زاغ دل
سیاه دل، سخت دل، برای مِثال زاغ دلان را نفس شوم ده / مغز غلیواژ و سر بوم ده (امیرخسرو - لغتنامه - زاغ دل)
زاغ دل
فرهنگ فارسی عمید

زاغ دل

زاغ دل
کنایه از سیاه دل که قساوت داشته باشد. (آنندراج) :
زاغ دلان را نفس شوم ده
مغز غلیواژ و سر بوم ده.
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا