تولد یافته متولد شده، پیدا شده، فرزند. یا زاده خاطر آنچه زاده طبیعت باشد مانند: صوت و عمل شخص، نظم و نثر. یا زاده دهان (دهن) سخن (نیک یا بد) یا زاده شش روزه دو جهان و مخلوقات آنها یا زاده مریخ آهن (بمناسبت انتساب آن به مریخ)
زاییده، زاییده شده، فرزند، پسوند متصل به واژه به معنای برای مِثال بزرگان شدند ایمن از خواسته / زن و زاده و باغ آراسته (فردوسی - ۷/۸۰) فرزند، برای مِثال آدمی زاده، امام زاده، بزرگ زاده، پرستارزاده، گدازاده، به ناپاک زاده مدارید امید / که زنگی به شستن نگردد سفید (فردوسی - لغت نامه - زاده)
اخلاطی ازمشایخ صوفیه. ابن بطوطه آرد: میر عزالدین بن احمد رفاعی را بهمراهی زادۀ اخلاطی که از کبار مشایخ بود دیدم. همراه اخلاطی صد تن درویش قلندر (موَله) بودند و همه در خیمه هائی که بدستور حاکم شهر (عمر یک فرزند سلطان محمد بن آبدین) برای ایشان برپا شده بود بسرمیبردند. (از رحلۀ ابن بطوطه چ پاریس ج 3 ص 31)
از مشایخ شهر قریم (کریمه) است ابن بطوطه آرد: چون بطرف شهر قریم عزیمت کردم (تلکتمور) که از طرف سلطان محمد اوزبک خان حاکم آن شهر بود یکی از خدمتکاران را با سعدالدین امام شهر به استقبال من فرستاد من بخانقاه شیخ شهر، زادۀ خراسانی وارد شدم این شیخ مرتبتی بلند نزد اهالی داشت و قاضیان و خطباء و فقها و دیگر مردم را دیدم که بسلام وزیارت وی می آمدند. مرا با گشاده روئی بسیار پذیرفت واکرام کرد. (رحلۀ ابن بطوطه چ پاریس ج 2 ص 359)
شیخ زادۀ خراسانی. ابن بطوطه آرد: شاه ابواسحاق شیخ زادۀ خراسانی را که برسالت از طرف پادشاه هرات نزد وی (به شیراز) آمده بوده هفتاد هزار دینار عطا کرد و محرک وی در این بخشش رقابت با پادشاه هند بود. (رحلۀ ابن بطوطه چ پاریس ج 2 ص 73)