جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ریو

ریو

ریو
ریونیز، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی و داماد طوس سپهسالار ایران
ریو
فرهنگ نامهای ایرانی

ریو

ریو
مَکر، حیلِه، فَریب، اِحتیال، گول، کَلَک، دَستان، شِکیل، شَید، دُویل، خُدعِه، قَلّاشی، خاتولِه، اِشکیل، تَرفَند، حُقِّه، تَرب، غَدر، تَزویر، گُربِه شانِی، رَوَغان، تُنبُل، دَغَلی، سَتاوِه، کَید، نارُو، نِیرَنگ، دِلام، چارِه برای مِثال گر نشیند فرشته ای با دیو / وحشت آموزد و خیانت و ریو (سعدی - ۱۷۷)
ریو
فرهنگ فارسی عمید

ریو

ریو
دکتر ریو، خاورشناس نامی انگلیسی و مؤلف کتابهای چندی است از آن جمله است: فهرست نسخ خطی موزۀ بریتانیا. رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 199 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 161 و فهرست از سعدی تا جامی و فهرست تتمۀ صوان الحکمه شود
لغت نامه دهخدا

ریو

ریو
نام پسر کاوس. (ناظم الاطباء). نام پسر کیکاوس که داماد طوس بود و بر دست فرودبن سیاوش کشته شد. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از شرفنامۀ منیری) :
چو با تیغ نزدیک شد ریو نیو
به زه برنهاد آن خمانیده شیو.
فردوسی.
نگهبان ایشان همی بود ریو
که بود او دلیر و هشیوار و نیو.
فردوسی.
رجوع به ریو در معنی فریب نیز شود
لغت نامه دهخدا

ریو

ریو
فریب. مکر. تزویر. دغا. ریا. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از شرفنامۀ منیری). مکر و حیله. (فرهنگ جهانگیری) (از غیاث اللغات) :
تو و مادرت هر دو از جنگ دیو
برون آوریدم به رای و به ریو.
فردوسی.
که ملیخای آسمان فرهنگ
از زمانه چه ریو دید و چه رنگ.
نظامی.
چون سلیمان باش بی وسواس و ریو
تا ترا فرمان برد جنی و دیو.
مولوی.
هرکه در دنیا خورد تلبیس دیو
وز عدوی دوست رو تعظیم و ریو.
مولوی.
گر در این ملکت بری باشی ز ریو
خاتم از دست تو نستاند سدیو.
مولوی.
مذمت کنندش که زرق است و ریو
ز مردم چنان می گریزدکه دیو.
سعدی (بوستان).
گر نشیند فرشته ای بادیو
وحشت آموزد و خیانت و ریو.
(گلستان).
که زنهار از این مکر و دستان و ریو
بجای سلیمان نشستن چو دیو.
سعدی (بوستان).
وی مبرا ذات میمون اخترت از زرق و ریو.
حافظ.
- ریو و رنگ، مکر و فریب. حیله و نیرنگ:
اهل ثنا و مدحت ارباب نظم و نثر
مطلق تویی و نیست در این باب ریو و رنگ.
سوزنی.
در بحر مدحت تو چو زورق روان کنم
در نظم شعر من نبود هیچ ریو و رنگ.
سوزنی.
هفتادساله گشتی توحید و زهد گوی
مفروش دین به چربک و سالوس و ریو و رنگ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

آریو

آریو
نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی
آریو
فرهنگ نامهای ایرانی