جدول جو
جدول جو

معنی ریش تراش

ریش تراش((تَ))
اسباب معمولاً برقی برای تراشیدن موی صورت
تصویری از ریش تراش
تصویر ریش تراش
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ریش تراش

ریش تراش

ریش تراش
کسی که موی سر و صورت افراد را اصلاح می کند، تراشندۀ ریش، وسیلۀ کوچک برقی برای تراشیدن موی صورت
ریش تراش
فرهنگ فارسی عمید

ریش تراشی

ریش تراشی
عمل ریش تراش. تراشیدن ریش. (یادداشت مؤلف). رجوع به ریش تراش شود
لغت نامه دهخدا

خوش تراش

خوش تراش
نیکو تراشیده: بلور خوشتراش مجسمه خوش تراش، خوش شکل زیبا اندام خوش تراش
فرهنگ لغت هوشیار

خوش تراش

خوش تراش
ویژگی آنچه خوب تراش خورده است، کنایه از ویژگی آنکه اندام زیبا و متناسب دارد، خوش اندام
خوش تراش
فرهنگ فارسی عمید

خوش تراش

خوش تراش
نیکوتراشیده، با هیئت و شکل زیبا چنانکه ساق پایی، خوش شکل. نیک صورت. زیبااندام. قشنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

عیب تراش

عیب تراش
عیب تراشنده. عیب جوینده. عیب نهنده بر دیگران:
چه بلا عیب تراشم، که حسد کم بادا
مشنو عیب زر ده دهی از سیم دغل.
عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ریش ریش

ریش ریش
پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه، قاچ قاچ، ریز ریز، تار تار، لَخت لَخت، شَرحه شَرحه
ریش ریش
فرهنگ فارسی عمید