جدول جو
جدول جو

معنی ریسه شدن

ریسه شدن((~. شُ دَ))
پشت سر هم قرار گرفتن
تصویری از ریسه شدن
تصویر ریسه شدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ریسه شدن

ریسه شدن

ریسه شدن
پی درپی رفتن بجایی. عده بسیاری دنبال یکدیگر جای گرفتن. قطار شدن. در پی هم افتاده خطی تشکیل دادن. (یادداشت مؤلف). چندین تن به دنبال هم به خانه ای یا جایی رفتن
لغت نامه دهخدا

پیسه شدن

پیسه شدن
اَبلق و دورنگ شدن. ابلق گردیدن. پیس شدن
لغت نامه دهخدا

راست شدن

راست شدن
راست گردیدن، راست گشتن
برپاخاستن، ایستادن، برخاستن، مقابلِ کج شدن و خم شدن، از کجی درآمدن
حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن، درست درآمدن
مرتب شدن، سازگار شدن، درست شدن، رو به راه شدن
راست شدن
فرهنگ فارسی عمید

خیره شدن

خیره شدن
از روی حیرت و شگفتی به چیزی چشم دوختن، حیران و متحیر شدن
خیره شدن
فرهنگ فارسی عمید