جدول جو
جدول جو

معنی ریسه رفتن

ریسه رفتن
کنایه از از حال رفتن به سبب خنده بسیار
تصویری از ریسه رفتن
تصویر ریسه رفتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ریسه رفتن

صیغه رفتن

صیغه رفتن
صیغه شدن: چکر زن شدن همسر مردی شدن زن یا دختری برای مدتی معین و محدود به عقد انقطاع در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار

بیره رفتن

بیره رفتن
بی راه رفتن. از راه غیرعادی رفتن. بیراهه رفتن:
بفرمود پیران که بیره روید
از ایدر سوی راه کوته روید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

روزه رفتن

روزه رفتن
در بعض لهجه ها بمعنی روزه گرفتن است. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

راست رفتن

راست رفتن
مستقیم رفتن. انحراف نگزیدن. راه راست در پیش گرفتن. مقابل کج رفتن:
هر کو برود راست نشسته است بشادی
وآنکو نرود راست همه مرده همی ریش.
رودکی.
ترا گردن در بسته به بیوغ
و گرنه نروی راست باسپار.
لبیبی.
خوش میرود این پسر که برخاست
سروی است چنانکه میرود راست.
سعدی.
ما راست رویم لیک تو کج بینی
رو چارۀ دیده کن رها کن ما را.
؟
تا شدم خویگر به رفتن راست
چرخ کجرو به کشتنم برخاست
راست نتوان سوی بلندی رفت
راستی مانع ترقی ماست.
ملک الشعراء بهار
لغت نامه دهخدا

صیغه رفتن

صیغه رفتن
زنی یا دختری، برای مدتی معین و محدود همسر مردی شدن. متعه شدن. به عقد انقطاع درآمدن
لغت نامه دهخدا

رژه رفتن

رژه رفتن
عبور جمعی از سپاهیان با نظم و انضباط مخصوص از پیش فرماندهان نظامی
فرهنگ لغت هوشیار