جدول جو
جدول جو

معنی ریخت و پاش

ریخت و پاش((تُ))
کارهای در هم و بر هم، زیاده روی در خرج
تصویری از ریخت و پاش
تصویر ریخت و پاش
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ریخت و پاش

ریخت و پاش

ریخت و پاش
ایجاد بی نظمی در جایی، زیاده روی در خرج کردن، اسراف، تبذیر
ریخت و پاش
فرهنگ فارسی عمید

ریخت و پاش

ریخت و پاش
در تداول عامه، خرج زیاد. برج. (از یادداشت مؤلف). مصرف کردن. اسراف ونفله کاری. گشاده دستی و سخاوت کردن. (از یادداشت مؤلف). مصرف کردن. اسراف و نفله کاری. گشاده دستی و سخاوت کردن. افراط کردن در پذیرایی. مهمانی مجلل کردن. (از فرهنگ لغات عامیانه). خرجهای متفرقه. (فرهنگ فارسی معین) ، کارهای درهم و برهم، ادارۀ امور مختلف خانه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا