جدول جو
جدول جو

معنی رهو

رهو((رَ))
طریقه، روش، قاعده، رفتار نرم، گشادگی میان هر دو پای، جماعت مردم، درنا، کلنگ
تصویری از رهو
تصویر رهو
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رهو

رهو

رهو
طریقه، قاعده، روش، پی و نشان، در روایات، کوهی در سرندیب که آدم از بهشت بر آن کوه فرود آمد، برای مِثال به کوه رهو برگرفتند راه / چه کوهی بلندیش بر چرخ و ماه (اسدی - لغت نامه - رهو)
رهو
فرهنگ فارسی عمید

رهو

رهو
نام کوهی در سراندیب که آدم چون از بهشت بیرون آمد به آن کوه افتاد. (برهان) (از لغت فرس اسدی) (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ اوبهی) :
به کوه رهو برگرفتند راه
چه کوهی بلندیش بر چرخ و ماه.
اسدی
لغت نامه دهخدا

رهو

رهو
طرز و روش، قاعده و قانون. (ناظم الاطباء) ، پی و نشان، سیاهی از دور. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

رهو

رهو
گشاده شدن میان دو پای کسی، گستردن مرغ بال خود را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گستردن مرغ بال را و آرمیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آرمیدن دریا. (ناظم الاطباء) (المصادرزوزنی) (از اقرب الموارد). آرمیده شدن دریا. (منتهی الارب) (آنندراج). آرامیدن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 54) (دهار) ، به آرامی سیر کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نرم رفتن. (آنندراج) (دهار). رفتن به رفق. (المصادر زوزنی) ، پیوسته و دایم بودن طعام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا