جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با رهن

رهن

رهن
گرو گذاشتن، چیزی را نزد کسی گرو گذاشتن، آنچه نزد کسی بگذارند و به قدر ارزش آن پول قرض کنند، گرو، گروی
رهن
فرهنگ فارسی عمید

رهن

رهن
برابر: هو رهن مال، آن برابر مال است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

رهن

رهن
جَمعِ واژۀ رَهن. (منتهی الارب) (دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به رَهن شود
لغت نامه دهخدا

رهن

رهن
جَمعِ واژۀ رَهن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به رهن شود
لغت نامه دهخدا

رهن

رهن
دهی از بخش قمصر شهرستان کاشان. دارای 260 تن سکنه. آب آن از دو رشته قنات است و محصول عمده آنجا غلات و حبوب و میوه، خربزه و هندوانه و صنایع دستی زنان قالیبافی و راه آن فرعی است. عده ای برای تأمین معاش کارگری به تهران می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

رهن

رهن
گروی. ج، رِهان، رُهون، رُهن، رَهین، رُهُن. (ازمنتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه در مقابل اخذ چیزی نزد کسی گذاشته شود. ج، رهان، رهین، رهن. (از تاج العروس). گرو. (ترجمان القرآن) (ناظم الاطباء) (دهار) (از کشاف زمخشری) (از مهذب الاسماء) ، در لغت به معنی مطلق حبس است. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ علوم سجادی) ، به مرهون نیز اطلاق شود به اعتبار نامگذاری مفعول به اسم مصدر آن. (از تعریفات جرجانی) ، (اصطلاح فقه) عقدی است که به موجب آن مدیون، مالی را جهت وثیقه به داین می دهد. (فرهنگ فارسی معین). در اصطلاح شرع نگهداری شخص است، چیزی را در قبال آنچه از او گرفته شده است، مانند قرض. (از تعریفات جرجانی). رهن عقدی است که بموجب آن مدیون مالی را برای وثیقه به داین می دهد. رهن دهنده را راهن و طرف دیگر را مرتهن می گویند. (مادۀ 771 قانون مدنی از کتاب حقوق مدنی عدل ص 485). رهن عبارت است از دادن وثیقه از طرف مدیون به داین که در خاتمۀ موعد اگر دین را رد نکند. داین از قیمت آن دین خود را بردارد و باید زاید بر مقدار دین را به مدیون رد کند. مال مرهونه باید عین خارجی باشد. عقد رهن از عقود لازم است. (فرهنگ حقوقی چ لنگرودی). رجوع به مآخذ بالا شود، (اصطلاح حقوق بین الملل) رهن عبارت است از واگذاری موقت قسمتی از اراضی کشور به دولت طرف برای تضمین اجرای مقررات عهدنامۀ منعقد که در صورت تخلف از اجرای آن، مال مرهونه به تملک مرتهن درآید. حق حکمرانی بر اراضی مرهونه در ایام رهن با مرتهن می باشد. (از فرهنگ حقوقی چ لنگرودی)
لغت نامه دهخدا

رهن

رهن
گرو کردن چیزی را نزد کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گرو کردن و گرو دادن. (غیاث اللغات) ، بلند کردن زبان را و بازداشتن از ذکر خیر آن را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ثابت و برقرار ماندن چیزی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ثابت و دایم گردیدن. (آنندراج). دایم شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادربیهقی) (دهار) (از اقرب الموارد) ، لاغرشدن، ثابت و دایم داشتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا