رهاء. شهری است در جزیره مابین موصل و شام که اکنون معروف به ادسا می باشد. (ناظم الاطباء). رها شهری است خرم (از جزیره) و بیشتر مردمان وی ترسایان اند و اندر وی یکی کنیسه است که اندر همه جهان کنیسه ای از آن بزرگتر و آبادان تر و عجب تر نیست و سوادی خرم دارد و اندر وی رهبانان اند. (حدودالعالم). شهر قدیم و پرثروتی بود در بین النهرین شمالی، و یونانیان آن را ادس می نامیدند و امروزه به ’اورفا’ معروف است. (از فرهنگ فارسی معین). شهری است در جزیره موصل و شام در شش فرسخی، و نام آن از نام بانی اش گرفته شده و او رهأبن بلندی... است. (از معجم البلدان)
خلاص. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). جدا. آزاد: ز شادی مبادا دل او رها شدم من ز غم در دم اژدها. فردوسی. رها نیست از مرگ پران عقاب چو در بیشه شیر و چو ماهی در آب. فردوسی. رها نیست از چنگ و منقار مرگ سرپشه و مور تا پیل و کرگ. فردوسی. بیخرد گرچه رها باشد در بند بود با خرد گرچه بود بسته چنان دان که رهاست. ناصرخسرو. ، رهایی. (از آنندراج) : به هر خیر دوجهانی امید دار گر از بند آزت امید رهاست. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 74). ، آزاد. (ناظم الاطباء). رهیده. رسته. مقابل گرفتار و با لفظ کردن و شدن مستعمل. (آنندراج). نجات یافته. خلاص شده (از قید و بند). (فرهنگ فارسی معین). خلاص شده. آزادشده. (از ناظم الاطباء). مستخلص. یله. طالق. مُطْلَق. از رستن یا رهیدن. رسته. رهیده. (از یادداشت مؤلف)