جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ره گو

به گو

به گو
خوش سخن. نیکوگفتار:
خردمند به گو ندارد روا
خرد دور کردن ز بهر هوا.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

رک گو

رک گو
که صریح گوید. که عادت به گفتار صریح دارد. صریح اللهجه. آنکه گفتنی آشکار گوید و پنهان ندارد. آنکه بی پرده سخن گوید. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

ره گوی

ره گوی
رَه گُوی. ره گو. مطرب و خواننده و خنیاگر و نغمه سرای. (از انجمن آرا) (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) :
حریف آمده مهمان و مطرب و ره گوی
برون ماه صیام و درون ماه صیام.
سوزنی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا