جدول جو
جدول جو

معنی روی آوردن

روی آوردن((وَ یا وُ دَ))
توجه کردن، پناهنده شدن
تصویری از روی آوردن
تصویر روی آوردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با روی آوردن

روی آوردن

روی آوردن
رو آوردن، توجه کردن، به طرف کسی یا چیزی رو کردن و به سوی آن رفتن
روی آوردن
فرهنگ فارسی عمید

روی آوردن

روی آوردن
متوجه شدن. توجه کردن. (ناظم الاطباء). اقبال. رو کردن. حرکت کردن به. (یادداشت مؤلف) :
یکایک پذیرفت گفتار اوی
از آن پس سوی راه آورد روی.
فردوسی.
امیر نماز بامداد بکرد و روی به شهر آورد. (تاریخ بیهقی). لشکر از چهار جانب روی به رخنه آورد. (تاریخ بیهقی). عامۀ شهر... سلاح برداشتند و روی به جنگ آوردند. (تاریخ بیهقی). محمود حسنک را دستوری داد تا به حج رود حج بکرد و روی به بلخ آورد. (تاریخ بیهقی). امیر روی به من آورد و سخن از من خواست. (تاریخ بیهقی).
تا روی بسوی من نیارد
من روی بسوی او نیارم.
ناصرخسرو.
به هرجانب که روی آری به تقدیر
رکابت باد چون دولت جهانگیر.
نظامی.
رجوع به رو آوردن شود.
، عارض شدن، پناه آوردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

خوی آوردن

خوی آوردن
عرق کردن. عرق کنانیدن. (ناظم الاطباء). ادرار عرق. (یادداشت بخط مؤلف) ، به عرق کردن داشتن.
- خوی آوردن تب،تبی که به عرق کردن رسیده باشد. عرق کردن در تب. (یادداشت بخط مؤلف). تملل. (منتهی الارب) ، شرمسار کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

رای آوردن

رای آوردن
راه و رسم کاری پیش گرفتن. روی بکاری آوردن. تصمیم به امری گرفتن. بر کاری خاستن و اراده کردن:
یک امروز رای پلنگ آورید
ز هر سو برانید و جنگ آورید.
فردوسی.
همی بی من آیین و رای آورید
جهان را به نو کدخدای آورید.
فردوسی.
سه روز اندرین جنگ رای آوریم
سخنهای بهتر بجای آوریم.
فردوسی.
سخندان چو رای روان آورد
سخن از زبان ردان آورد.
عنصری.
ز رامش سوی دانش آورد رای
پژوهشگری کرد با رهنمای.
نظامی.
بکوشید کآرَد سوی روم رای
فروبسته شد شخص را دست و پای.
نظامی.
بفرمود شه تا چو رای آورند
در آن آب دانش بجای آورند.
نظامی.
دواسبه سوی ظلمت آورد رای.
نظامی.
به آزردن کس نیاورد رای
برون از خط عدل ننهاد پای.
نظامی (از آنندراج).
به زمین بوس شاه رای آورد
شرط تعظیم را بجای آورد.
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

رو آوردن

رو آوردن
توجه کردن، به طرف کسی یا چیزی رو کردن و به سوی آن رفتن
رو نهادن، توجه کردن به کسی یا چیزی، رفتن به سوی کسی یا چیزی
رو آوردن
فرهنگ فارسی عمید