جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با روشن گری

روشنگری

روشنگری
شغل و عمل روشنگر. صیقل. صقال. زدودن زنگ از آهن و آینه و جز آن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به روشنگر شود
لغت نامه دهخدا

روشن رای

روشن رای
آنکه دارای عزم، تدبیر و اندیشۀ روشن است، روشن فکر
روشن رای
فرهنگ فارسی عمید

روان گیر

روان گیر
آنکه یا آنچه سبب مرگ می شود، گیرندۀ روان، جان ستان
روان گیر
فرهنگ فارسی عمید