معنی روزگار رفته روزگار رفته((~. رَ تِ)) بخت برگشته، بی اقبال، کسی که عمرش بیهوده سپری شده تصویر روزگار رفته فرهنگ فارسی معین
روزگار رفته روزگار رفته بی دولت بی اقبال، آنکه عمرش بیهوده سپری شده جمع روزگار رفتگان فرهنگ لغت هوشیار
روزگاریافته روزگاریافته سالخورده: مردی روزگاریافته ونیکوتدبیر و صائب اندیشه بود. (تاریخ طبرستان). گوشت جانوران جوان، تری بیش از آن دهد که گوشت جانوران روزگاریافته. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). پیری بود روزگاریافته و دوتا شده. (اسکندر نامۀ نسخۀ سعید نفیسی) لغت نامه دهخدا
روزگار گرفتن روزگار گرفتن زمان بردن. طول کشیدن. وقت گرفتن: از چاشتگاه تا نماز پیشین روزگار گرفت تا همگان بگذشتند. (تاریخ بیهقی) لغت نامه دهخدا