جدول جو
جدول جو

معنی روانشناس

روانشناس((~. ش))
عالم به علم روانشناسی
تصویری از روانشناس
تصویر روانشناس
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با روانشناس

روانشناس

روانشناس
متخصص و صاحب نظر در روانشناسی. عالم به احوال و اطوار مختلف روح انسان. آنکه دانش روانشناسی را آموخته باشد. رجوع به روانشناسی شود
لغت نامه دهخدا

روانشناسی

روانشناسی
دانش تحقیق و توصیف دقیق نفسانیات و یافتن قوانین آنها و به عبارتی دیگر تحقیق در این که مواد معلومات ذهن چه هستند و چگونه تحصیل و نگه داری میشوند و به چه نحو با یکدیگر آمیختگی پیدا میکنند و استعداد های نفسانی کدامند و چه آثار شگفتی دارند و لذت و الم و محبت و نفرت و غیره از کجا ریشه میگیرند. (روانشناسی از لحاظ تربیت دکتر سیاسی 11)، علم النفس معرفه النفس. یا روانشناسی اجتماعی دانش تحقیق کیفیات روحی و نفسانی جامعه. یا روانشناسی پرورشی. دانش تحقیق و توصیف نفسیات و آشنا شدن باقوانین آنها از یک طرف و مطالعه راههای تربیت و تهذیب آنها از طرف دیگر (روانشناسی از لحاظ تربیت ایضا 19) علم النفس تربیتی. یا روانشناسی جزایی دانشی که در باب کیفیات روحی مجرمان مطالعه و تحقیق میکند. یا روانشناسی کودکان دانش تحقیق در روحیات و کیفیات نفسانی اطفال. یا روانشناسی ملل دانش تحقیق در روحیات ملتها و اقوام مختلف
فرهنگ لغت هوشیار

روان شناس

روان شناس
عالِم به احوال و کیفیات روحی انسان، متخصص در روان شناسی
روان شناس
فرهنگ فارسی عمید

روانشناسی

روانشناسی
دانش مطالعه و شناخت روان و مسایل مربوط به آن
روانشناسی
فرهنگ فارسی معین