جَمعِ واژۀ راحِله. (دهار) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (آنندراج). شتران قوی و تندرو. رجوع به راحله شود: نگه کردم به گرد کاروانگاه به جای خیمه و جای رواحل. منوچهری
سرور که به حدوث یقین حاصل شود و یافتن آن سرور را. (از معجم متن اللغه). سرور و خوشحالی که به یقین چیزی حاصل شود. (ناظم الاطباء). رَواح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). رَویحه. (معجم متن اللغه). رجوع به رواح و رویحه شود