جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با رواحل

رواحل

رواحل
جمع راحله، ستور بارکش جمع راحله ستوران بارکش، مرکبان
رواحل
فرهنگ لغت هوشیار

رواحل

رواحل
راحله، ستور بارکش، شتر قوی مستعد برای سواری دادن یا بار کشیدن
رواحل
فرهنگ فارسی عمید

رواحل

رواحل
جَمعِ واژۀ راحِله. (دهار) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (آنندراج). شتران قوی و تندرو. رجوع به راحله شود:
نگه کردم به گرد کاروانگاه
به جای خیمه و جای رواحل.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

سواحل

سواحل
ساحل ها، کناره های رود یا دریا، زمینهای نزدیک دریا، جمعِ واژۀ ساحل
سواحل
فرهنگ فارسی عمید

سواحل

سواحل
جَمعِ واژۀ ساحل. رجوع به ساحل شود.
- سواحل العبید، بنده کنار. (یادداشت بخط مؤلف).
- سواحل العاج، پیلسته کنار. (یادداشت بخط مؤلف).
- سواحل الذهب، زر کنار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

رواحه

رواحه
سرور که به حدوث یقین حاصل شود و یافتن آن سرور را. (از معجم متن اللغه). سرور و خوشحالی که به یقین چیزی حاصل شود. (ناظم الاطباء). رَواح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). رَویحه. (معجم متن اللغه). رجوع به رواح و رویحه شود
لغت نامه دهخدا