منظم و مرتب، درست، آماده برای کار، آماده، مهیا رو به راه شدن: آمادۀ سفر شدن، آمادۀ کار شدن، راست آمدن کار، سر و سامان یافتن کار رو به راه کردن: آماده کردن، درست کردن و سر وسامان دادن به کاری یا چیزی
بَرابَرِ هَم، رویاروی، رو دَر رو، روبارو، روی دَر روی رو به رو شدن: برابر هم شدن، به هم رسیدن و رو در روی یکدیگر واقع شدن رو به رو کردن: کنایه از دو تن را در برابر هم نگه داشتن که حرف های یکدیگر را بشنوند یا مطلبی را در مقابل هم بگویند