جدول جو
جدول جو

معنی رو آوردن

رو آوردن
توجه کردن، میل کردن، پرورش دادن
تصویری از رو آوردن
تصویر رو آوردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رو آوردن

رو آوردن

رو آوردن
توجه کردن، به طرف کسی یا چیزی رو کردن و به سوی آن رفتن
رو نهادن، توجه کردن به کسی یا چیزی، رفتن به سوی کسی یا چیزی
رو آوردن
فرهنگ فارسی عمید

رو آوردن

رو آوردن
توجه کردن و بطرف چیزی رفتن. (فرهنگ نظام). متوجه کسی شدن ورو کردن و رو نهادن. (آنندراج). اقبال:
گر از یک نیمه رو آرد پناه مشرق و مغرب
ز دیگر نیمه بس باشد تن تنهای درویشان.
سعدی.
یک زمان دیدۀ من رو بسوی خواب آرد
ای خیال ار شبی از رهگذرم برخیزی.
سعدی.
برخیز و رو بطرف شیراز آر. (مجالس سعدی).
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد.
حافظ.
و رجوع به رو کردن و رو نهادن و روی آوردن شود
لغت نامه دهخدا

فرو آوردن

فرو آوردن
پایین آوردن فرود آوردن نزول دادن، بمنزل کسی وارد کردن
فرو آوردن
فرهنگ لغت هوشیار