جدول جو
جدول جو

معنی رنگ برآمیختن

رنگ برآمیختن((بَ. تَ))
فتنه کردن
تصویری از رنگ برآمیختن
تصویر رنگ برآمیختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رنگ برآمیختن

رنگ درآمیختن

رنگ درآمیختن
رنگ آمیختن. نیرنگ ساختن. حیله کردن. مکر بکار بردن. رجوع به رنگ آمیختن و رنگ شود:
ز هرگونه رنگ اندرآمیختی
دل شاه توران برانگیختی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

رنگ آمیختن

رنگ آمیختن
آمیختن رنگهای گوناگون بهم. چند رنگ مختلف را بهم درآمیختن. رجوع به رنگ و رنگ آمیز و رنگ آمیزی شود، حیله کردن. نیرنگ زدن. مکر بکار بردن. رنگ درآمیختن. رجوع به رنگ و رنگ درآمیختن و رنگ آمیز شود:
نبیند نه لشکر فرستم به جنگ
نیامیزم از هر دری نیز رنگ.
فردوسی.
ز بهرش پدر رنگی آمیخته ست
کمانی ز درگاه آویخته ست.
(گرشاسب نامه).
این رنگ بجز عدو نیامیخت
این بهتان جز حسود ننهاد.
مسعودسعد.
چه رنگ آمیزد ای گلرنگ رخسار
که با تو راست گردد رنگ بابک.
سوزنی.
- رنگ و بوی آمیختن، حیله بکار بردن. رجوع به رنگ آمیختن و رنگ درآمیختن شود:
نباید همی رنجش از هیچ روی
ز هرگونه آمیختم رنگ و بوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا