جدول جو
جدول جو

معنی رگه

رگه((رَ گِ یا گَ))
هرچیز که مانند رگ باشد مانند، رگه دیوار، رگه قالی، رشته معدنی، قسمتی از تشکیلات و ترکیبات معدنی قابل استفاده که به صورت رگه ها و رشته هایی درون طبقات دیگر زمین قرار گرفته اند
تصویری از رگه
تصویر رگه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رگه

رگه

رگه
هر یک از طبقات خشت و آجر که بنا چیند، اصل، نسبت، گوهر، نژاد، تیره
فرهنگ لغت هوشیار

رگه

رگه
هر چیز شبیه به رگ و به شکل رشتۀ دراز، رشتۀ باریکی از خون و مانند آن در مایع دیگر، هر طبقه از مواد معدنی قابل استفاده که بتوان استخراج کرد، اصل، نسب، نژاد مثلاً دورگه
رگه
فرهنگ فارسی عمید

رگه

رگه
هر یک از طبقات خشت و آجر که بنا چیند. (یادداشت مؤلف). رشتۀ خشت. (مهذب الاسماءذیل لغت ساف و عرق). رج. رگ. رجوع به رگ شود، یک رشته خون و مانند آن در مایعی دیگر. خون باریک و دراز در میان خلط. (یادداشت مؤلف) ، اصل و نسب. گوهر. نژاد. رگ. رجوع به رگ شود.
- دورگه، دوتیره. انسان یا حیوانی که پدرش از یک نژاد و مادرش از نژاد دیگر باشد و یا پدرش از یک رنگ و مادرش از رنگ دیگر باشد.
- دورگه شدن صدا، درشت شدن صدای پسر هنگام رسیدن به حد بلوغ.
- صدای دورگه، صدایی که دارای نوعی گرفتگی و خشونت خاصی باشد
لغت نامه دهخدا

بگه

بگه
بوقت بموقع مقابل بیگاه، صبح زود هنگام فجر. یا بگاه تر. زودتر
بگه
فرهنگ لغت هوشیار