معنی رگ کردن
رگ کردن
((~. کَ دَ))
جاری شدن شیر از پستان
تصویر رگ کردن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با رگ کردن
رگ کردن
رگ کردن
جاری شدن شیر از پستان، تحریک شدن بهیجان آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
رج کردن
رج کردن
به صف نهادن، بدسته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
رد کردن
رد کردن
عودت دادن، پس دادن
فرهنگ لغت هوشیار
رم کردن
رم کردن
ترسیدن و گریختن رم کردن، احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت
فرهنگ لغت هوشیار
رو کردن
رو کردن
واقع شدن، حادث شدن، ظهور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ره کردن
ره کردن
هدایت و راهنمائی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
رو کردن
رو کردن
توجه کردن، به کسی یا چیزی رو آوردن
فرهنگ فارسی عمید
رنگ کردن
رنگ کردن
فریب دادن، گول زدن
فرهنگ فارسی معین
ره کردن
ره کردن
رام کردن
فرهنگ فارسی معین