در تداول عامه، افتادن اسب و استر و جز آن به سینه بر زمین. افتادن اسب و سایر ستور و این عیبی است. قسمی سقوط اسب و استر. قسمی سکندری خوردن اسب و استر. افتادن اسب از سوی مقابل بر زانو. (یادداشت مؤلف)
پریدن و دگرگون شدن رنگ چیزی. بیرنگ شدن. رنگ اصلی چیزی تغییر پیدا کردن. رنگ پریدن. رنگ باختن. رنگ ریختن. رنگ گسیختن. رنگ برخاستن. رجوع به همین ماده ها شود: نه بهفت آب که رنگش بصد آتش نرود آنچه با خرقۀ زاهد می انگوری کرد. حافظ (از آنندراج). ز رویم وقت رفتن می رود رنگ که می ترسم برآرد تیغ او رنگ. کمال خجندی (از آنندراج)