جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با رقاصک

رقاصک

رقاصک
رقاص کوچک، پاندول رقاص ساعت یافرک وشتک رقاص کوچک، پاندول ساعت
رقاصک
فرهنگ لغت هوشیار

رقاصک

رقاصک
رقاص کوچک. (فرهنگ فارسی معین) ، پاندول رقاص ساعت. (یادداشت مؤلف). رجوع به رقاص شود
لغت نامه دهخدا

رقاصی

رقاصی
پایکوبی دست افشانی وشتندگی پایبازی گروهی با نشاط و اسپ تازی گروهی با سماع و پایبازی عمل و شغل رقاص رقص پایکوبی
فرهنگ لغت هوشیار

رقاصی

رقاصی
عمل رقاص. (یادداشت مؤلف). عمل رقص و شغل رقص. (یادداشت مؤلف). عمل و شغل رقاص. رقص. پایکوبی. (فرهنگ فارسی معین) :
لبش با در به غواصی درآمد
سر زلفش به رقاصی در آمد.
نظامی.
، درتداول عامه کارهای بیهوده و سبک: حالا هم نوبت رقاصی من است. (امثال و حکم دهخدا).
- رقاصی کردن، رقص کردن. رقصیدن. (یادداشت مؤلف) :
کبک رقاصی کند مرغاب غواصی کند
این بدین معروف گردد آن بدان شاهر شود.
منوچهری.
، در تداول عامه، اعمال ناشایست و سبک انجام دادن
لغت نامه دهخدا

رقاصه

رقاصه
یا رقاصه. مؤنث رقاص. (اقرب الموارد). مؤنث رقاص، زن بازیگر و پای کوب. (یادداشت مؤلف). زن رقص کننده. زن پای کوب. (فرهنگ فارسی معین) ، پاندول ساعت و جز آن. (یادداشت مؤلف) ، بازیی است مر عربان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازیی است مخصوص اعراب. (از اقرب الموارد) ، زمینی که هیچ نرویاند با آنکه باران به آن رسیده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). زمینی که چیزی نرویاند اگر چه باران بدان برسد. (از اقرب الموارد)
رَقّاصَه. رجوع به رقاصه شود
لغت نامه دهخدا