بند کردن و بازداشتن کسی را، اصلاح کردن میان قومی را، افساد کردن (از اضداد است) 4- چاه کندن، در زیر خاک پنهان کردن چیزی را، در گور کردن مرده را، دانستن امور قوم و خبر آن ها
حریص در خوردن، پرخور، بسیار خوار، حریص، شکم پرست، رَژد، رَزد برای مِثال رسی بود گویند شاه رسان / همه ساله چشمش به چیز کسان (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۱)
نوعی خاک که از امتزاج آن با آب خمیری چسبنده حاصل می شود و می توان آن را به شکل های مختلف درآورد و به واسطۀ مواد خارجی به رنگ های زرد، سرخ، خاکستری، سبز، سیاه، سفید در می آید، خاکِ رُس، رُست
پسوند متصل به واژه به معنای رسنده مثلاً دیررس، زودرس، پسوند متصل به واژه به معنای رسیدگی کننده مثلاً دادرس، بازرس، پسوند متصل به واژه به معنای محل قابل رسیدن مثلاً تیررس، دیدرس
امر) امر به ریسیدن و رشتن یعنی بریس. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری). کلمه امر از ریسیدن و رشتن. (ناظم الاطباء). برهان گوید: امر به ریسیدن و رشتن ولی ظاهراً ماضی ریسیدن باشد و امر آن ریس است. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). امر از رشتن و ریسیدن، بریس و بتخفیف ریس باشد نه رِس، از اینرو نوشتۀ برهان و به تبع او ناظم الاطباء و آنندراج که آنرا امر به ریسیدن و رشتن معنی کرده درست نمی نماید. (یادداشت مؤلف). رجوع به ریسیدن شود