جدول جو
جدول جو

معنی رزم آزمودن

رزم آزمودن((~. زْ یا زِ دَ))
جنگ کردن
تصویری از رزم آزمودن
تصویر رزم آزمودن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رزم آزمودن

رزم آزمودن

رزم آزمودن
جنگ کردن. پیکار کردن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رزم آزموده و رزم آزما و رزم آزمای شود
لغت نامه دهخدا

رزم آزموده

رزم آزموده
کسی که در جنگ ورزیده و ماهر شده، جنگ آزموده، جنگ دیده، دلیر، جنگ جو
رزم آزموده
فرهنگ فارسی عمید

رزم آزموده

رزم آزموده
مرد مجرب در جنگ. (فرهنگ ولف). جنگ آزموده. باوقوف در فن جنگ. (فرهنگ فارسی معین) :
بیایند رزم آزموده سران
به تیغ و سنان و به گرز گران.
فردوسی.
چه از روم و چین و چه از هندوان
چه رزم آزموده ز هر سو گوان.
فردوسی.
رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا

رنج آزمودن

رنج آزمودن
مشقت و تعب دیدن. محنت و زحمت کشیدن. رنج دیدن. رنج بردن. رنج کشیدن. رجوع به سه ترکیب اخیر و رنج آزمای و رنج آزموده شود:
تو نه رنج آزموده ای نه حصار
نه بیابان و باد و گرد و غبار.
(گلستان)
لغت نامه دهخدا