تهیۀ سواری کردن. (آنندراج). عزیمت کردن: پس از سالی رکاب افشاند بر راه سوی ملک سپاهان راند بنگاه بدانجا همچنان بر دست زرین رکاب افشاند سوی قصر شیرین. نظامی (از آنندراج)
جان افشاندن. فدا کردن روان. جانفشانی کردن: گر مرا دشمن ز من دادی خلاص بر سر دشمن روان افشاندمی. خاقانی. حرمت می را که می گشنیز دیگ عیشهاست بر سر گشنیزۀ حصرم روان افشانده اند. خاقانی