جدول جو
جدول جو

معنی رداء افشاندن

رداء افشاندن((~. اَ دَ))
ستردن گرد و خاک از رداء، کنایه از توجه به ظاهر
تصویری از رداء افشاندن
تصویر رداء افشاندن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رداء افشاندن

رکاب افشاندن

رکاب افشاندن
تهیۀ سواری کردن. (آنندراج). عزیمت کردن:
پس از سالی رکاب افشاند بر راه
سوی ملک سپاهان راند بنگاه
بدانجا همچنان بر دست زرین
رکاب افشاند سوی قصر شیرین.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

روان افشاندن

روان افشاندن
جان افشاندن. فدا کردن روان. جانفشانی کردن:
گر مرا دشمن ز من دادی خلاص
بر سر دشمن روان افشاندمی.
خاقانی.
حرمت می را که می گشنیز دیگ عیشهاست
بر سر گشنیزۀ حصرم روان افشانده اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا