رخت کشنده. که رخت و اثاث بکشد. که اسباب و لباس بکشد. حامل رخت، ستور بارکش. (ناظم الاطباء). نقلیه. (یادداشت مؤلف) : در این نزدیکی چشمه ای است و گازری هر روز به جامه شستن آید و خری رخت کش اوست هر روز در آن مرغزار می چرد. (کلیله و دمنه) ، مسافر. (ناظم الاطباء). کنایه از مسافر. (آنندراج) : براهی که خواهم شدن رخت کش ره آورد من بس بود راه خوش. نظامی. تا بهر جا که رخت کش باشند خلق را خوش کنند و خوش باشند. نظامی