جدول جو
جدول جو

معنی رخت کن

رخت کن((~. کَ))
اتاقی که در آن لباس از تن درآورند و در جارختی گذارند، جایی از گرمابه که در آن لباس ها را از تن درآورند
تصویری از رخت کن
تصویر رخت کن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رخت کن

رخت کن

رخت کن
اطاقی که درآن لباس خود را بیرون آورند و به رخت آویز آویزان کنند
رخت کن
فرهنگ لغت هوشیار

رخت کش

رخت کش
رخت کشنده. که رخت و اثاث بکشد. که اسباب و لباس بکشد. حامل رخت، ستور بارکش. (ناظم الاطباء). نقلیه. (یادداشت مؤلف) : در این نزدیکی چشمه ای است و گازری هر روز به جامه شستن آید و خری رخت کش اوست هر روز در آن مرغزار می چرد. (کلیله و دمنه) ، مسافر. (ناظم الاطباء). کنایه از مسافر. (آنندراج) :
براهی که خواهم شدن رخت کش
ره آورد من بس بود راه خوش.
نظامی.
تا بهر جا که رخت کش باشند
خلق را خوش کنند و خوش باشند.
نظامی
لغت نامه دهخدا

رخ کن

رخ کن
دهی از دهستان چناران بخش حومه شهرستان مشهد. سکنۀ آن 86 تن. آب آن از چشمه. محصول عمده آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

سخت کش

سخت کش
آنکه چیزی سخت (مانند کمان) را تواند کشید، زحمتکش. آنکه مردم را به سختی کشد
فرهنگ لغت هوشیار

هست کن

هست کن
بوجودآورنده، موجود: (واین هستیها دورست ازآفریدگار زیراکه او هست کننده هستیهاست)
هست کن
فرهنگ لغت هوشیار