جدول جو
جدول جو

معنی رخت انداختن

رخت انداختن((~. اَ تَ))
اقامت کردن، فرود آمدن
تصویری از رخت انداختن
تصویر رخت انداختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رخت انداختن

رخت انداختن

رخت انداختن
یا رخت انداختن در جایی. کنایه از اقامت کردن. از حرکت بازایستادن و ماندن. توقف کردن در جایی:
گفتی از آن حجره که پرداختند
رخت عدم در عدم انداختند.
نظامی.
سپه را یکی بانگ برداشت سخت
که دیگر مران خر بینداز رخت.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا

دست انداختن

دست انداختن
مسخره کردن ریشخند کردن ملعبه قرار دادن، شنا کردن سباحت
دست انداختن
فرهنگ لغت هوشیار

دست انداختن

دست انداختن
دست به چیزی دراز کردن، به تندی و چابکی دست به سوی کسی یا چیزی بردن برای گرفتن آن، دست اندازی کردن
کنایه از مسخره کردن، ریشخند کردن
دست انداختن
فرهنگ فارسی عمید

راه انداختن

راه انداختن
اسباب سفر کسی را فراهم ساختن و او را روانه کردن
وسیلۀ نقلیه یا ماشینی را آماده ساختن و به حرکت درآوردن
راه انداختن
فرهنگ فارسی عمید