شکاف باریک، رخنه، چاک، حزن، اندوه، خراش، خط یا تراک باریک در روی سنگ که هرگاه ضربه به سنگ برسد از آنجا شکسته شود در تراشکاری خط هایی که از کشیدن سوهان بر روی فلز ایجاد می شود
یک طرف صورت از زیر چشم تا چانه، روی، چهره، هر یک از برجستگی های دو طرف صورت، گونه سوی، طرف، جانب عنان اسب رُخ دادن: روی دادن، به وقوع پیوستن امری رُخ گرداندن: روی برگردانیدن از کسی یا چیزی، پشت کردن، رو برگرداندن، رو تافتن، اعراض کردن، رخ گردانیدن رخ گردانیدن: روی برگردانیدن از کسی یا چیزی، پشت کردن، رو برگرداندن، رو تافتن، اعراض کردن، رُخ گرداندن
در ورزش شطرنج مهره ای به شکل برج قَلعِه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، پِشلَنگ، اَبناخون، دیز، قِلاط، اَورا، حِصن، دِژ، کَلات، مَلاذ، دِز، دیزِه