جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با رحا

رحا

رحا
رَحی ̍. سنگ آسیا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (مهذب الاسماء) :
همیشه تا فلک آبگون همی گردد
گهی بسان رحا گه حمایل و دولاب.
مسعودسعد.
منحنی میشود فلک پس از آن
گر در او گردش رحا باشد.
مسعودسعد.
همیشه تا فلک اندر سه وقت هر سالی
شود بگشت رحا و حمایل ودولاب.
مسعودسعد.
، آسیا. (غیاث اللغات) :
باقیست چرخ کردۀ یزدان و شخص تو
فانیست زآنکه کردۀ این نیلگون رحاست.
ناصرخسرو.
، کاسۀ فراخ. (مهذب الاسماء) ، بیماریی باشد مر زنان رابه آبستنی ماننده در عظم بطن و فساد لون و احتباس طمث. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

رسا

رسا
پرمعنی، موزون، بلند، آنچه به راحتی قابل درک است، ویژگی صدایی که به وضوح قابل شنیدن است، توانا دررسیدن به هدف یا رسیدن به جایی
رسا
فرهنگ نامهای ایرانی