جدول جو
جدول جو

معنی رب

رب((رُ))
آب گوجه فرنگی، انار و غیره را گرفته می جوشانند و از آن ماده غلیظ و خوش رنگی به دست می آید که برای خوش رنگ و خوشمزه شدن انواع غذاها از آن استفاده می کنند
تصویری از رب
تصویر رب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رب

رب

رب
آب انگور، آب انار، گوجه فرنگی یا میوۀ دیگر که آن را بجوشانند تا غلیظ شود
رب
فرهنگ فارسی عمید

رب

رب
مخفف ربی. خدای من: و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تُحْی ِ الموتی قال او لم تؤمن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی. (قرآن 260/2) ، و چون گفت ابراهیم بپروردگار من بنمای بمن چگونه زنده میگردانی مردگان را، گفت باور نمیداری ؟ گفت آری باور میدارم ولکن تا آرمیده شود دل من. (تفسیرابوالفتوح رازی ج 2 ص 174). و اذ قال ابراهیم رب اجعل هذا بلداً آمناً... (قرآن 126/2) ، چون گفت ابراهیم بارخدایا بکن این شهر را شهری ایمن. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 1 ص 298). و قال نوح رب لاتذر علی الارض من الکافرین دَیّاراً. (قرآن 27/71) ، و گفت نوح پروردگارا مگذار بر روی زمین از کافران هیچ ساکنی را. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 10 ص 131). رب اغفر لی و لوالدی ّ و لمن دخل بیتی مؤمناً... (قرآن 28/71) ، پروردگار من بیامرز مرا و پدر و مادر مرا و هر کسی را که درآید در خانه من مؤمن. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 10 ص 131)
لغت نامه دهخدا

رب

رب
رُب ّ. جماعت کثیر یا ده هزار. (منتهی الارب). رجوع به رباب شود
لغت نامه دهخدا

رب

رب
فشرده و عصاره و آب برخی میوه ها یا گیاهها که اندکی جوشانیده شود تا ستبر و غلیظ گرددچون انار و گوجه و سس و جز آن. عصارۀ هر چیز که به قوام آورند چون رب انار، رب به، رب انگور. (لغت محلی شوشتر) (از شعوری ج 2 ورق 21). شیرۀ ستبر از هر ثمر بعد فشاردن آن. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مأخوذ از تازی، شیره ای از هر میوه ای که آن را قوام آورده ستبر کرده باشند مانند رب انار و رب سیب و جز آن. (ناظم الاطباء). آب انگور و انار و سیب و غیره که بپزند، تا غلیظ شود. (غیاث اللغات) : ضرع الرب، خوب ناپخت شیره را. (منتهی الارب). ج، رُبوب، رِباب. (از متن اللغه). مفرد ربوب است و درنزد پزشکان عبارت است از اینکه آب گیاهها و میوه ها را بگیرند و بجوشانند و گرفتن آب آنها نیز بوسیلۀ کوبیدن و فشردن و سپس صاف کردن، وزآن پس بوسیلۀ پختن یا بر آفتاب نهادن، غلیظ شدن و بعداً مورد استعمال قرار دادن باشد. (از اختیارات بدیعی) : خلاص، رب خرما. (منتهی الارب). دبوس، رب خرما که در روغن داغ اندازند تا گداخته شود و روغن را بگرداند. (منتهی الارب).
اقسام رب ها: ربها که در طب بکار است، رب گلابی، رب انار، رب سیب، رب غوره، رب ریواس (ریوند) ، رب توت، رب گوز، رب شاهتوت، رب بسر، رب آلوسیاه، و... برای شرح آنها رجوع به ذخیرۀ خوارزمشاهی باب پانزدهم از گفتار دوم از قراوادین، ترکیبات زیر شود. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- رب آلاس، رب مورْد افشره. قی و اسهال و حالت تهوع را قطع میکند. برای تهیۀ آن دانه های مورْد را می پزند تا بجوشد و صاف شود و چندان روی آتش بماند تا سفت تر گردد. (از تذکرۀ ضریر انطاکی).
- رب آلو، تبهای تیز را دفع دهد و دفع عطش کند و طبیعت را نرم گرداند. برای بدست آوردن ابتدا آلو را صاف کرده بجوشانند تا ربعی بماند یا آب آلو را بجوشانند تا نصفی بماند. پس از آن صاف کنند و به اندازۀ آن نبات مصری یا قند سپید صاف کرده آمیخته بجوشانند تا غلیظ شود. (از تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل آلو).
- رب الحصرم، غوره افشره. غوره افشرج. (از مفردات ابن بیطار). ضریر انطاکی گوید: برای عطش و تبهای گرم و رانش شکم سودمند است. (از تذکرۀ ضریر انطاکی).
- رب الخشخاش، برای دفع سرفه و تقویت سینه سودمند است. (از تذکرۀ ضریر انطاکی).
- رب الرمّان، انار فشره. تبها و عطش فرونشاند و معده را تقویت کند و سرفه و ترشی معده را برطرف سازد. (از تذکرۀ ضریر انطاکی).
و رجوع به رب انار ترش و رب انار شیرین در همین ترکیب ها شود.
- رب الریباس، رب ریواس. رب ریوند. ضریر انطاکی گوید: مفرح است و برای خفقان و ضعف معده و کبد و طحال سودمند است و آن از لطیف ترین رب ها و از حیث اثر از قویترین داروهاست. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). و رجوع به ترکیب رب ریواج شود.
- رب السفرجل، به افشره. قی و اسهال و حالت تهوع را برطرف کند و برای تقویت معده و رفع عطش سودمند است. برای تهیۀ آن به را روی آتش میگذارند و چندان بجوشانند تا صاف و سفت گردد. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). و رجوع به به افشره شود.
- رب السوس، اثرآن بیشتر بر سرفه و سینه درد و سردرد است. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). رب شیرین بیان. (یادداشت مرحوم دهخدا). عصارۀ سوسن است. (از اختیارات بدیعی). عصارۀ مشک. برای ساختن آن در محلی که سوسن تر و تازه باشد آنرا بگیرند و نیمکوب کرده دو سه روز در آفتاب بخیسانند و بعد از آن در دیگ انداخته بجوشانند تا به ریع آید، بعد از آن صاف کرده باز بجوشانند تا بقوام آید و قرصها نگاه دارند و بوقت حاجت استعمال نمایند فایدۀتمام کند. (میزان الادویه). صاحب اختیارات بدیعی آرد:عصارهالمشک، عصارۀ سوسن است و رب السوس خوانند، طبیعت وی معتدل بود در حرارت و برودت و رطوبت، و در وی قبض اندک بود و خشونت قصبۀ شش را نافع بود و مثانه و تشنگی قطع کند. (از اختیارات بدیعی، ذیل حرف ع).
- رب العنب، رب انگور. در دیلم دوشاب ترش نامند. (از تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به دبس در تذکرۀ ضریر انطاکی و همین لغت نامه شود.
- رب القَرَظ،اقاقیا و آن عصارۀ خرنوب شجرالسنط است. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- رب انار ترش، فشرده و جوشاندۀ اناری که شیرین نباشد. طبیعت را قبض کند و صفرا را فرونشاند و جگر را قوت دهد. برای بدست آوردن آن انار ترش را صاف کرده بجوشانند تا ربعی بماند یا آب انار را بجوشانند تا نصفی بماند، آنگاه آن را صاف کنند و بهمان اندازه نبات مصری با قندسفید صاف کرده آمیخته بجوشانند تا غلیظ شود. (از تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل انار).
- رب انار شیرین، فشرده و جوشاندۀ دانه های انار که شیرین باشد. سرفه را نفع دهد و نفث الدم را سودمند آید و شکم را نرم گرداند. برای طرز تهیۀ آن رجوع به ترکیب رب انار ترش شود. (از تحفۀ حکیم مؤمن ذیل انار).
- رب ریواج، قی و اسهال را دفع کند و خون را ببندد و عطش را تسکین دهد و به معده نیک بود و صفرا فرونشاند. برای طرز تهیۀ آن رجوع به رب انار ترش و همچنین رجوع به رب الریباس و رب ریوند شود. (از تحفه حکیم مؤمن).
- رب ریوند، رب الریواس. رب ریواج. رجوع به این دو ترکیب شود.
- رب سیب، دل را قوت دهد و طبیعت را قبض کند و قی و غثیان را ساکن گرداند. برای طرز تهیۀ آن رجوع به رب انار ترش شود. (از تحفۀ حکیم مؤمن). ضریر انطاکی در ذیل رب التفاح گوید: برای خفقان و ضعف قلب و معده و دهان و قی سودمند است. (از تذکرۀ ضریر انطاکی).
- رب شاه توت، اورام حلق و خناق را سودمند بود. برای تهیۀ آن شاه توت را بجوشانند تا نصفی بماند آنگاه آن را صاف کنند و بهمان اندازه نبات مصری یا قند سفید صاف کرده آمیخته میجوشانند تا غلیظ شود. (از تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل شاه توت).
، می پخته. (دهار). می پخته. ج، رباب، ربوب. (مهذب الاسماء) ، دُرد روغن. آب سطبر از هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از متن اللغه) ، طلای ناسره. (از متن اللغه) ، رِب ّ. جماعت کثیر یا ده هزار. (منتهی الارب) ، نام جمادی الاولی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

رب

رب
حرف جر، یا اسم. (دهار) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). بسا، و آن حرف جارّ است و درنیاید مگر بر نکره، یا اسم است. (آنندراج). بسیار. (غیاث اللغات) (منتخب اللغات). چند بار. بسیار بار. (ناظم الاطباء). بسا، و آن حرف جارّ است و درنیایدمگر بر نکره، یا اسم است، و گفته شده است کلمه تقلیل است و در مقام مباهات برای تکثیر آید و یا برای هردو یا برای هیچکدام گذاشته نشود بلکه آن دو معنی ازسیاق جمله فهمیده میشود، و تاء بر آن اضافه شود و گفته شود رُبّه، و ما داخل شود تا ممکن شود به تشدید یا بتخفیف، بعد از آن فعل بیاید پس گفته میشود: رُب ّو رُبّت و ربّتما بالضم و بالفتح، و ربما آمده است، رُب و رب و گاهی هاء بر آن داخل میشود و رُبَّه ُ رجلاًقد ضربته گفته شود، پس وقتی که به هاء اضافه میکنیم و آن مجهول است رجلاً را نصب میدهیم به اعتبار تمیز بودن و این هاء بر لفظ واحدی است در هر حال، و کوفیان حکایت کرده اند: ربه رجلاً قد رأیت و ربهما رجلین وربهم رجالاً و ربهن نساء، پس آنانکه آن را واحد میگیرند گویند که آن کنایه است از چیز مجهولی، و آنانکه واحد نمیگیرند گویند آن ’ربما’ جمله است چنانکه بکسی گویند ما لک جوار (چند جاریه داری ؟) گوید: ربهن قد ملکت، و رب در نزد نحویان جواب است. (از منتهی الارب). مؤلف اقرب الموارد افزاید: آن در حکم زاید است و بچیزی متعلق نمیشود و در نکره شرط کرده اند بعد از آن که موصوف باشد تا بتواند مبتدا قرار بگیرد و این درصورتی است که ’ما’ بدان افزوده نشده باشد ولی وقتیکه ’ما’ افزوده شد آن را از عمل بازمیدارد و در اینصورت به اسمهای معرفه و همچنین به فعل وارد میشود و گویی ربما زید قائم، ربما قام زید، و ممکن است گاهی عمل کند (با وجود داشتن ما) مانند: ’ربما ضربه بسیف صقیل’. (از اقرب الموارد). و رجوع به متن اللغه و اقرب الموارد شود، اندک. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (غیاث اللغات) (منتخب اللغات) (از ناظم الاطباء) ، اکثر اوقات، گاهگاه. بعضی اوقات. وقت بوقت، شاید. اتفاقاً. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

رب

رب
رُب ّ. ربما. ربما گاهی رُب ُ آمده است. (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا