هر مرکب عموماً، واسب خصوصاً. (ارمغان آصفی) (بهار عجم). هر مرکوبی اعم از اسب و استر و خر و گاو و اشتر و جز آن. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا) (از شعوری ج 2 ورق 5). مرکب. (شرفنامۀ منیری) : که که سنگ آهن ار نعلی زان سم راه گستر اندازد. خاقانی. در آن ره چنان راه گستر براند که وهم از پیش چند منزل بماند. زین الدین سنجری. ، مرکب راهوار و فراخ گام و خوش راه. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج)
درختی که سایۀ بسیار داشته باشد، برای مِثال درختی سایه گستر رسته بینی / رسی در سایه اش راحت نشینی (ایرج میرزا - ۱۵۶)، کنایه از شخص مهربان و نوازش کننده که دیگران را در سایۀ حمایت خود درآورد، سایه گسترنده، سایه افکن