جدول جو
جدول جو

معنی راگو

راگو((گُ))
غذایی که از گوشت ران گوساله یا گوسفند، هویج، سیب زمینی، لوبیا سبز و مانند آن ها تهیه شود
تصویری از راگو
تصویر راگو
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با راگو

واگو

واگو
واگفت، بازگفت، بازگفت سخن شنیده
واگو کردن: سخن شنیده را بازگفتن
واگو
فرهنگ فارسی عمید

راسو

راسو
پستانداری کوچک با پوستی به رنگ قهوه ای مایل به قرمز، دست و پای کوتاه و پوزۀ دراز که هنگام احساس خطر بوی ناخوشایندی از خود متصاعد می کند، موش خرما
راسو
فرهنگ فارسی عمید

واگو

واگو
باز گفت سخن شنیده، بازتاب صوت در داخل گنبد حمام یا درکوه: (درین گلخن برآید از در و بام صدای کودک و واگوی حمام) (زلالی آنند)، تکرار بیت یا مصراعی که توسط دسته ای خوانده میشود توسط دسته دیگر
واگو
فرهنگ لغت هوشیار

راسو

راسو
موش خرما، حیوانی است پستاندار و گوشت خوار با پوزه باریک و موهای سفید یا زرد
راسو
فرهنگ فارسی معین

ساگو

ساگو
مادۀ نشاسته ای خوراکی که از مغز ساقۀ نوعی نخل به دست می آید و برای آهار زدن پارچه به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید

ارگو

ارگو
دمینیک فرانسوا. یکی از علمای بزرگ مائۀ نوزدهم میلادی. متولد به استاژل (پیرنۀ شرقی). او در بیست وسه سالگی وارد آکادمی علوم شد. از آثار او تحقیق در خواص شعاع منعکس، اندازه گرفتن علائم انکسار نور، تشریح لمعان ستارگان و آزمایشهائی در خصوص مغناطیس الکتریکی است. وی دارای روحی آزادی خواه بود و در 1847م. بعضویت حکومت موقت منصوب گردید و مدتی وزارت خانه های جنگ و بحریه را اداره کرد. (1786-1853م.).
لغت نامه دهخدا