جدول جو
جدول جو

معنی راست خانه

راست خانه((نِ یا نَ))
شخصی که با همه کس از قرار راستی و درستی و امانت و دیانت رفتار کند، هر چیز راست و درست
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با راست خانه

راست خانه

راست خانه
شخصی که با همه کس از قرار راستی و درستی و امانت و دیانت رفتار کند، هر چیز راست و درست
فرهنگ لغت هوشیار

راست خانه

راست خانه
کسی که بنیان زندگانیش بر راستی و درستی باشد، آنکه با همه کس از روی راستی و درستی رفتار می کند، راست و درست
راست خانه
فرهنگ فارسی عمید

راست خانه

راست خانه
که خانه راست دارد. که بر جهت واحدی است. که یکرویه است. آدم راست و امین را گویند و در اصطلاح کسی را گویند که با همه کسی از قرار راستی و درستی معاش کند. (آنندراج) (انجمن آرا). کسی که با همه کس از روی راستی و درستی ودیانت و امانت معاش کند. (ناظم الاطباء) (برهان). به معنی کسی که راست و درست باشد. (غیاث) :
با من ای خاصگان درگه من
راست خانه شوید چون ره من.
نظامی.
چو راست خانه کسی ام که روزگار مرا
همی طرازد بر خط استوا پرده.
کمال الدین اسماعیل (ازآنندراج).
، کنایه از چیز راست و درست باشد. (از آنندراج) ، مستقیم. درست:
کجیها شد ز شرعت راست خانه
کمانها نیز آمد بر نشانه.
ناظم هروی (از آنندراج).
، راست رو: مهرۀ شطرنج هرگاه راست برود راست خانه است و شاه شطرنج همیشه راست حرکت میکند. (هفت پیکر چ وحید ص 100)
لغت نامه دهخدا

راست خاله

راست خاله
رودخانه ای است که ببحر خزر میریزد و محل صید ماهی می باشد. کیهان گوید: رودهایی که از تولم گذشته وارد مرداب میشوند اغلب به اسم خاله معروف است مانند راست خاله، نوخاله... که همه دارای ماهی هستند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 67)
لغت نامه دهخدا

فراغت خانه

فراغت خانه
آسایشکده جایی که در آن باسایش پردازند، جایی که در آن بعیش و عشرت پردازند فراغت کده
فرهنگ لغت هوشیار

فراغت خانه

فراغت خانه
جایی که در آن به عیش و عشرت پردازند، جایی که در آن به آسایش پردازند
فراغت خانه
فرهنگ فارسی معین

قرائت خانه

قرائت خانه
اتاقی در کتابخانه های عمومی که مردم در آنجا کتاب یا روزنامه می خوانند
فرهنگ فارسی عمید

قرائت خانه

قرائت خانه
جائی که برای قرائت و مطالعه آماده شده است. اطاقی است در کتابخانه های عمومی برای مطالعه کنندگان
لغت نامه دهخدا

فراغت خانه

فراغت خانه
خلوت خانه. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
کنیز هوشمند از جای برخاست
فراغت خانه دیگر بیاراست.
بیانی (از آنندراج).
رجوع به فراغت شود
لغت نامه دهخدا